matin061

خدای من  دلم می خواد چشمام و ببندم و بگم خداحافظ دنیا  خدا حافظ دلواپسی ها  خدا حافظ غم و نگرانی ها  خدا حافظ افسوس ها و سر درگمی ها  دلم می خواد با ی چشم بهم بستن همه چی تمام بشه  دیگه نباشم  واقعااا matin061...

نمی دونم این دو واژه شانس و بد شانس رو قبول داری یا ن  ی افرادی وجود دارن دست ب خاک میزن طلا میشه و هر چی می خوان همون میشه  اصلا انگار کائنات و انرژی های مثبت جمع شدن ی جا فقط دست ب سینه جلو اینا تا matin061...

یک کوچه کاهگلی قدیمی وسط شهر 

خانه های قدیمی با نمای کاهگل

ی در چوبی قدیمی

در که باز میشد ی راه روی دراز و باریک باید میرفتی و میرفتی تا برسی ب روشنایی 

یک حیاط بزرگ و زیبا 

ی حوض و باغچه بزرگ وسط حیاط 

باغچه پر گل آفتاب گردون و درخت انگور و انجیر 

آفتاب گردونهای طلایی که با رقصشون ب حیاط زیبای دو چندان میدادند 

حوض آبی فیروزهای بزرگ وسط حیاط که شکل بیضی بود و پر آب برای ناهی های شب عید ی جای امن و دوست داشتنی .....

ادامه دارد !؟؟؟

matin061...